داستان دنیای آدمها ...
سلام دختر کوچولو تا چند روزه دیگه ، تابستون گرم و سوزان با همین آخرین بارون های شهریور تموم میشه اونوقت ما می مونیم یک فصل تازه ... پاییزه عاشق ... پاییزه سر بزیر ... پاییز اولین روزهای زندگی مادر تو ... دلم گرفته نیک آفرین ... دلم از خیلی چیزها گرفته از خیلی آدمها ... خودت که می دونی مادرت چقدر نازک دله ... خودت که میدونی چقدر احساساتی و تنهاست و غیر از تو و بابایی کسی از دلمشغولی هاش خبر نداره . بیرون این خونه یه دنیا با آدمهای جورواجور وایسادن تا اگه برخلاف میلشون کاری کنی بریزن سرت و حسابی ته دلت رو خالی کنن... بعد که برمیگردی خونه می بینی هیچ چیز نداری جز یه حال پریشون که بهش میگن : دلتنگی ... از اینها که بگذریم تو خیلی دختر خو...
نویسنده :
مامان تو
13:47